{سیاه سفید قلبم}
=ابجی میتونم بیام تو
_اره بیا تو
با سینی پر از محتویات که معلوم بود صبحانه بود وارد اتاق شد
=بیا صبحونه بخور ضفع میکنی
_بیار اینجا بزار
با انگشتم به میز عسلی اشاره کردم همینجور که سینی رو میذاشت رو میز لب زد
=حالت خوبه
_هی خوبم بد نیسم
=میخای باهم حرف بزنی تا دلت اروم بشی
_نه میترسم توام مثه من شی
=بگو تو شاید حاله تو بهتر شد
_نمیدونم از کجا شروع کنم اما اونی که فک میکردم قهرمانه زندگیمه شد ادم بده داستانم شد باعث شد یکی خودکوشی کنه نمیدونم شایدم یه داستن پشتش باشه
_اره بیا تو
با سینی پر از محتویات که معلوم بود صبحانه بود وارد اتاق شد
=بیا صبحونه بخور ضفع میکنی
_بیار اینجا بزار
با انگشتم به میز عسلی اشاره کردم همینجور که سینی رو میذاشت رو میز لب زد
=حالت خوبه
_هی خوبم بد نیسم
=میخای باهم حرف بزنی تا دلت اروم بشی
_نه میترسم توام مثه من شی
=بگو تو شاید حاله تو بهتر شد
_نمیدونم از کجا شروع کنم اما اونی که فک میکردم قهرمانه زندگیمه شد ادم بده داستانم شد باعث شد یکی خودکوشی کنه نمیدونم شایدم یه داستن پشتش باشه
۱.۸k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.